به گزارش تحریریه، رسانه خصوصی توتیاو (متعلق به شرکت فناوری بایتدنس چین) در گزارشی مفصل، ضمن مرور فراز و فرودهای تاریخی روابط چین و روسیه، به بررسی دلایل امتناع پکن از اتحاد رسمی با مسکو پرداخته و سه عامل کلیدی را در اینباره برجسته کرده است.
درس تلخ اتحاد چین و شوروی؛ تجربهای که تاریخ فراموش نمیکند
اتحاد چین و شوروی تجربهای خونین و دردناک بود. وقتی در سال ۱۹۵۰ پیمان دوستی، اتحاد و کمک متقابل چین و شوروی امضا شد، همه مردم چین فکر میکردند که گنج بزرگی یافتهاند. کارشناسان شوروی مثل موجی از دریای فناوری و پول به چین سرازیر شدند؛ نقشهها، وامها و تکنولوژیها یکی پس از دیگری به سمت چین روانه شد.
مائو و استالین در مسکو، دسامبر ۱۹۴۹؛ چین و شوروی در آستانه یک پیمان تاریخی
کارخانهها یکی پس از دیگری سر برآوردند، شعلههای آهنگری به آسمان میرفت و شور و هیجان آن زمان به گونهای بود که فکر میکردی این خانواده بزرگ سوسیالیستی واقعا یکپارچه و متحد است. اما این روزهای خوش خیلی زود به پایان رسید. گزارش محرمانه خروشچف، همچون خنجری در دل این برادری فرو رفت. پس از آن، شوروی پیشنهاد تشکیل «ناوگان مشترک» را مطرح کرد.
به بیان ساده، میخواست کنترل نیروی دریایی چین را در دست بگیرد. این دیگر اتحاد نبود، بلکه تلاشی برای ریاست و سلطهجویی بود. در آن زمان، مائو صراحتاً واکنش نشان داد و گفت: «سواحل ما مال خودمان است، چرا دیگری باید برایشان تصمیم بگیرد؟»
کمک نظامی شوروی به چین در جنگ کره: از اسلحههای قدیمی تا بدهیهای سنگین
تجهیزات نظامیای که شوروی برای جنگ «مقاومت در برابر آمریکا و کمک به کره» در اختیار چین گذاشت، عمدتاً از رده خارج بودند. شوروی خودش از تفنگ تهاجمی AK-47 استفاده میکرد، اما به چین مسلسلهای قدیمی پاپاشا (PPSh-41) داد.
آنها با تانک T-54 میجنگیدند، ولی برای چین بیش از ۳۰۰۰ تانک کهنه T-34 فرستادند؛ بدنهشان هنوز آثار گلولههای جنگ با آلمان را داشت و فقط با یک لایه رنگ تازه رنگآمیزی شده بودند و همین را «نو» جا زدند. دردناکتر از همه اینکه، این «کمکها» باید با پرداخت نصف قیمت خریداری میشد.
چین برای بازپرداخت بدهی ۳ میلیارد یوانی تسلیحات، بیش از یک دهه تلاش کرد و حتی در دوران سخت سهساله قحطی هم پرداخت را متوقف نکرد. این دیگر پیمان متحدان نبود، بلکه وامی با بهرههای سنگین بود!
از کشمکشهای ایدئولوژیک و اختلافات عمیق گرفته تا تنشهای فزاینده، اوج بحران در سال ۱۹۶۹ با درگیری نظامی مستقیم در منطقه رودخانه اوسوری، واقع در مرز چین و شوروی، به وقوع پیوست. این درگیری، که یکی از شدیدترین برخوردهای نظامی بین دو «رفیق و برادر» سابق بود، نشان داد پیمان اتحاد آنها به تدریج تبدیل به یک طنز تلخ شده است و این زخم عمیق بیش از نیم قرن بر استخوانهای دیپلماسی جمهوری چین باقی ماند.
عاقل دو بار در دام نمیافتد؛ درسهای استقلال چین در دنیای قدرت
هر پیمان اتحادی، در اصل یک قرارداد قدرت است. همیشه یک طرف قویتر وجود دارد و یک طرف ضعیفتر. چین طعم «برادر کوچکتر بودن» را چشیده و آن مزه را هرگز فراموش نخواهد کرد.
کافیست نگاهی به کره جنوبی بیندازیم. با امضای «پیمان دفاعی مشترک آمریکا و کره جنوبی»، در عمل نیمی از استقلال نظامی خود را واگذار کرد. در سال ۲۰۱۶، چه بخواهد چه نخواهد، سامانه تاد (THAAD) باید مستقر میشد. حتی اگر این تصمیم غول اقتصادی همسایه را شدیداً خشمگین میکرد، کره جنوبی مجبور بود آن را بپذیرد.
استقرار سامانه موشکی تاد (THAAD) در سونگجو کره جنوبی با حضور نیروهای آمریکایی؛ پلیس تلاش میکند معترضان را عقب براند
چطور میشود در حیاط خودت هر کاری میخواهی بکنی، اما باز هم مجبور باشی به واکنش و رضایت «برادر بزرگ آمریکایی» نگاه کنی؟ این دیگر چه نوع استقلالی است؟ حالا دیگر چین با اقتصادی چند برابر روسیه، آن بازیگر نیازمند به کمک و پناه نیست که مجبور باشد زیر سایه کسی زندگی کند.
دوباره به زیردستِ کسی تبدیل شدن، وارد میدان جنگی شدن که ربطی به خودت ندارد و صرفاً برای منافع دیگران باشد؟ محال است! سیاست چین روشن است: «پول میدهیم، سلاح میدهیم، تا آخر پشتیبانی میکنیم، ولی پای پیمان اتحاد نمیایستیم.» این مدل را میشود در سیاست پکن نسبت به پاکستان و کره شمالی هم دید.
حفظ استقلال کامل استراتژیک، قلب تپنده قدرتیابی چین در عصر جدید است. اگر یک پیمان اتحاد امضا شود، یعنی خود را به ارابه سیاستهای طرف مقابل زنجیر کردهای؛ در آن صورت، تمام انعطافپذیری که دیپلماسی چین بر آن بنا شده، از بین میرود.
اگر نقشه را باز کنیم، مرز ۴۳۰۰ کیلومتری چین و روسیه حتی از فاصله رانندگی بین پکن تا اورومچی هم طولانیتر است. در یک سوی این مرز، روسیه است که هر کیلومتر مربع آن فقط یکی دو نفر جمعیت دارد؛ در سوی دیگر، شمال شرقی چین پرجمعیت و شلوغ است.
این اختلاف عظیم در تراکم جمعیت، خودش میتواند یک بمب ساعتی بالقوه باشد. همین مرز طولانی و پیچیده، پر از داستانها و چالشهایی است که همیشه باید مراقبشان بود.
صمیمیت همراه با فاصله، هوشمندی بیمرز
زنان روس هر روز صبح برای خوردن صبحانه به شهرهای مرزی چین میروند — چنین چیزی در جهان تقریباً بینظیر است. اگر میان دو کشور بیاعتمادی حاکم بود، منطقه مرزی بدون شک با نیروی نظامی سنگین محافظت میشد، درست مثل مرز چین و هند که در آن همیشه حالتی از تنش و درگیری وجود دارد. اما مرز چین و روسیه؟ باز است، مثل حیاط خلوت یک خانه.
در رأیگیریهای سازمان ملل، میزان هماهنگی بین دو کشور به ۹۷ درصد میرسد — این هماهنگیِ کمنظیر باعث حسادت غرب شده است. اما واقعیت این است که اهداف نهایی دو کشور کاملاً متفاوت است. یکی (روسیه) میخواهد کل میز مذاکره را بر هم بزند و از نو بچیند، دیگری (چین) فقط میخواهد رومیزی را عوض کند و خودش را جای میزبان فعلی بنشاند. آیا این دو میتوانند هدفی مشترک داشته باشند؟
دشمن درجهیک روسیه، گسترش ناتو به سمت شرق است. خواسته اساسیاش، درهم شکستن نظم فعلی غربی است. اما نگرانی اصلی چین، مسائلی چون تنگه تایوان و دریای جنوبی چین است — هدف نهاییاش این است که در چارچوب موجود رشد کند، پول دربیاورد و در نهایت جای غرب را بگیرد.
یکی برای ادامه بقا به فروش نفت و گاز وابسته است، آن یکی در پی تصاحب جایگاه برتر در زنجیره فناوریهای پیشرفته است. این تفاوت بنیادین در اهداف، تعیین میکند که چین و روسیه میتوانند شریک در منافع باشند، اما شریک در سرنوشت خیر.
حتی اگر حجم تجارت دو کشور از ۲۴۰ میلیارد دلار فراتر رفته باشد و ۷۰ درصد آن با ارزهای ملی و بدون استفاده از دلار تسویه شود — این پشتگرمی دوجانبه واقعاً حس گرما و اعتماد میدهد. اما زیر این گرما، واقعیت سرد این است که اهداف نهایی دو کشور اساساً متفاوتاند.
واقعگرایانهتر اینکه، اتحاد نظامی به معنای باز شدن بیشتر مرزها، به اشتراکگذاری منابع، و حتی رفتوآمد آزادتر افراد است. وقتی این در تا این اندازه باز شود، چه کسی میتواند تضمین کند که «گرگ» وارد خانه نشود؟ فراموش نکنیم که در زمان درگیری جزیره ژنبائو، فرماندهان ارشد ارتش شوروی حتی به حمله دقیق و هدفمند به پایگاههای هستهای چین فکر کرده بودند.
بنابراین، بهتر است به جای پیوندی محکم و دردسرساز که ممکن است در آینده به دشمنی و نزاع منجر شود، یک فاصله استراتژیک نامحسوس حفظ شود. این ابهام استراتژیک، در واقع امنیت بیشتری به این مرز طولانی میبخشد. همکاری وجود دارد، اما به هیچ وجه در قالب وابستگی و بند نیست.
طرح چین، الگویی برای جهان
در طول بیش از ۷۰ سال، این سرسختی چین در «عدم پیوستن به اتحادها» هرگز تغییر نکرده است. از همان آغاز تأسیس جمهوری خلق، چین اعلام کرد که وارد هیچ اتحادی نمیشود — این ثبات استراتژیک، چیزیست که ارزش تأمل برای همه دارد.
از زمانی که ابتکار «یک کمربند، یک جاده» آغاز شد و همکاری با حدود ۱۵۰ کشور به جریان افتاد، چین حتی با یکی از آنها پیمان نظامی نبست. تا زمان بحران اوکراین، که همه دنیا را وادار میکرد بین طرفها یکی را انتخاب کنند، چین برخلاف جریان حرکت کرد. از یکسو خواستار صلح بود، از سوی دیگر روابط اقتصادیاش با روسیه را ادامه داد و تماسهایش با اتحادیه اروپا را نیز حفظ کرد.
این وضعیت آزاد و بدون تعهدات اجباری، به چین انعطافپذیری بزرگی در سطح استراتژیک داده است. سادهترین فایدهاش در حوزه اقتصاد بود: وقتی شرکتهای خودروسازی غربی با ناراحتی از روسیه خارج شدند، شرکتهای چینی با لبخند وارد شدند و سهم بازار خود را از ۹ به ۵۱ درصد رساندند.
در سطح بینالمللی نیز، همین موضع «بیطرفی» برای چین میان کشورهای در حال توسعه اعتبار و محبوبیت زیادی به همراه آورد. وقتی دستت یک برگ برنده بیشتر داشته باشد، هرگز در بازی «کیش و مات» نمیشوی. اما اگر خودت را به یک جبهه خاص زنجیر کنی، انگار تمام صفحه بازی را واگذار کردهای — و پکن این حساب را بهتر از هر کس دیگری بلد است.
در حالی که آمریکا همچنان با ذهنیت جنگ سرد در حال ساختن «حصارهای بلند در حیاطهای کوچک» است، چین و روسیه با عمل ثابت کردهاند که همکاری، نیازمند وابستگی نیست و اعتماد را نمیتوان با پیمان تحمیل کرد. چین با ۱۵۰ کشور همکاری «کمربند و جاده» دارد، اما با هیچکدام پیمان نظامی امضا نکرده و همچنان این همکاریها پررونقاند.
این الگو، فراتر از ذهنیت جنگ سرد است. هم استقلال دو کشور را حفظ کرده و هم برای جامعه جهانی نمونهای از روابط بینالمللی فراتر از بازی صفر و یک ارائه داده است. در عصر چندقطبی، شاید همین مدل، بهترین شکل روابط میان قدرتهای بزرگ باشد.
این بازی شطرنجی است که همچنان میان چین، آمریکا و روسیه ادامه دارد — فقط نکته اینجاست که پکن و مسکو با هم هماهنگ بازی میکنند، ولی از همان اول هم توافق کردهاند که اگر جایزهای باشد، هرکدام باید جام خودش را جداگانه ببرد.
سخن پایانی
در نهایت، روابط میان چین و روسیه در قالب «همکاری نزدیک اما بدون اتحاد رسمی» نمونهای منحصر به فرد از تعامل میان قدرتهای بزرگ است؛ مدلی که نه اسارت پیمانهای خشک را میپذیرد و نه استقلال را فدای دوستی میکند.
این رویکرد به چین امکان میدهد ضمن حفظ حاکمیت و انعطافپذیری راهبردی، منافع اقتصادی و سیاسی خود را به حداکثر برساند. رکورد بیسابقه تجارت ۲۴۰ میلیارد دلاری و تعمیق همکاریهای راهبردی نشان میدهد که صداقت و عملگرایی در روابط بینالملل، فراتر از شعارها و قراردادهای رسمی، میتواند بهترین تضمین برای موفقیت باشد.
در جهانی که پیچیدگیها و تغییرات لحظهای افزایش مییابد، سیاست «همکاری بدون اتحاد» نه تنها یک تاکتیک موقتی، بلکه راهبردی هوشمندانه و بلندمدت برای حفظ تعادل قدرت و استقلال ملی است.
پایان/
نظر شما